مروری بر کتاب “به آواز باد گوش بسپار”

 

 

“به آواز باد گوش بسپار” اولین رمان موراکامی و اولین کتاب از سه‌گانه‌ی “موش” است که در سال ۱۹۷۹ نوشته شده. دو کتاب بعدی این سه‌‌گانه “پین‌بال ۱۹۷۱” و “تعقیب گوسفند وحشی” هستند.

این رمان به دلیل فقدان پلات و رئالیسم جادویی -که از ویژگی‌های بارز نوشته‌های موراکامی‌ست- کمی برای طرفداران او که ابتدا کتا‌ب‌های متاخر او را خوانده‌اند غیرمنتظره است، اما اگر این اولین اثری‌ست که از او می‌خوانید شاید حتی آن را به عنوان سبک او در نظر بگیرید و راحت‌تر کنار بیایید.

علاوه بر این‌ها بعضی از مسائلی را که به آن‌ها اشاره می‌کند حل نشده یا لااقل بی‌سرانجام به حال خود رها می‌کند که بسیاری از منتقدان و خوانندگان این را یکی از معایب رمان که باعث سردرگمی خواننده می‌شود، می‌دانند.

مقدمه‌ای که موراکامی برای این رمان نوشته به آشنایی با روحیات او کمک خواهد کرد. حتما برای طرفداران او و نویسندگان جوان مفید و جذاب خواهد بود که بدانند چه‌طور هاروکیِ ‌صاحب بار به چنین نویسنده‌ی فعال و مشهوری تبدیل شده که با وجود این‌که ترجمه‌ی آثارش به انگلیسی دیر وارد بازار شد اما هم‌چنان یکی از محبوب‌ترین نویسنده‌های مخاطبان انگلیسی‌زبان است.

 

فقدان پلات ارائه‌ی خلاصه‌ای از داستان را برای معرفی به مخاطب، کمی سخت می کند اما سعی می‌کنم کمی از آن‌را توضیح دهم.

رمان، ۱۸ روز از روزانه‌های راوی بی‌نام ۲۱ ساله‌ای‌ست که از خودش، سه دوست‌دختر قبلی‌اش، داستان خودکشی یکی از آن‌ها، دختری که به تازگی با او آشنا شده و دوستی که در بار جِی با او هم‌پیاله و هم‌کلام است و اصرار دارد او را “موش” صدا کنند را روایت می کند.

متاسفانه ترجمه‌ی فارسی کتاب با سانسور قابل‌توجهی چاپ شده و قضاوت را برای خواننده‌ی فارسی‌زبان کمی سخت می‌کند. هنگام خواندن ترجمه‌ی فارسی مدام به سه نقطه‌هایی برمی‌خوریم که نشان می‌دهد کجا دقیقا سانسور شده. در این مورد دو نظر متفاوت وجود دارد. بعضی‌ها آن را درست می‌دانند و متعقدند دست‌کم خواننده می‌داند کجا باید از تخیل خودش کمک بگیرد اما عده‌ای هم می‌گویند این کار حرفه‌ای نیست و باید مترجم با اضاقه‌کردن جملاتی نزدیک به نوشته‌ی واقعی، آن بخش سانسور شده را جبران کند. نمی‌شود گفت کدام دسته واقعا درست می‌گویند اما به شخصه با دسته‌ی اول موافق‌ترم.

با این حال بی‌شک باید کتاب را خواند و اگر تازه با آثار موراکامی آشنا شده‌اید چه بهتر که از همین اولین اثر او شروع کنید تا سیر پیشرفت نویسنده را هم ببینید.

 

مشخصات کتاب:

به آواز باد گوش بسپار/ نوشته‌ی هاروکی موراکامی/ ترجمه‌ی محمدحسین واقف

نشر چشمه

۱۴۱ صفحه

قیمت: ۱۲۵۰۰ تومان

نسخه‌ی pdf کتاب را می‌توانید از فیدیبو هم تهیه کنید.

مروری بر کتاب “از سرد و گرم روزگار”

 

“از سرد و گرم روزگار” نوشته‌ی احمد زیدآبادی که نشر نی به تازگی آن را منتشر کرده خاطرات نویسنده از کودکی تا ۱۸ سالگی ایشان است. وی در هفت فصل به مرور خاطرات روزگار سخت کودکی خود و ماجراجویی‌های دوران نوجوانی‌اش می‌پردازد. از فقر تا شادی‌های کوچک.

ما به مرور شاهد شکل‌گیری شخصیت نویسنده هستیم و می‌توانیم برای هر اقدامی که از او سر می‌زند به علتی که زمینه‌سار آن بوده به صفحه‌های قبل مراجعه کنبم.

اشاره به اصطلاحات و غذاهای محلی و سنت‌های مردم آن  منطقه – که بی‌شباهت به داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی نیست- به راحتی خواننده را تا اواسط کتاب با خود همراه می‌کند اما متاسفانه تعداد خاطره‌ها و اشاره‌های سرسری به افراد آنقدر زیاد و گاهی بی‌دلیل است که ممکن است خواننده را کمی خسته کند.

اما نمی‌توان و نمی‌شود داستان زندگی مردی که به شرف آل‌قلم شهره است را نخواند.

امیدوارم از کتاب استقبال شود و ایشان نوشتن خاطرات خود را ادامه دهند. و امیدوارتر که در نوشته‌های بعدی نشان بیشتری از آن جسارتی که از آقای زیدآبادی سراغ داریم را شاهد باشیم.

نسخه‌ی pdf کتاب را می‌توانید از فیدیبو هم تهیه کنید.

مشخصات کتاب:

از سرد و گرم روزگار/ نوشته‌ی احمد زیدآبادی

نشر نی

چاپ اول: ۱۳۹۶

۲۸۶ صفحه

قیمت: ۱۸۰۰۰ تومان

مروری بر کتاب “نامه به سیمین”

“نامه به سیمین” نامه‌ای‌ست که ابراهیم گلستان به بهانه‌ی دعوت سیمین به خانه‌اش و تجدید دیدار بعد از ۲۰ سال برای او نوشته. همچنین جوابیه‌ای‌ست به نامه‌ای از سیمین البته با ۶ ماه تأخیر.

گلستان چند بار در میان حرف‌هایش می‌گوید: “حرف توی حرف می‌آید، خب بیاید.” همین خب بیایدها به حداقل ۱۰۳ صفحه منجر می‌شود. (‌صفحاتی از نامه گم شده.)

گلستان از نظرش درباره‌ی مهاجرت و استعمار شروع می‌کند. از تسلطش بر تاریخ و شناخت آدم‌های معاصر دنیای ادبیات و سینما به واسطه‌ی روابطٍ بسیار و حضور فعالش در جامعه‌ی آن روزهای ایران، استفاده می‌کند و به شیوه‌ی خودش مسائل را از زاویه‌ی دیگری – مثل همیشه- نقد می‌کند. او به استعمار طور دیگری نگاه می‌کند و می‌گوید: فتح‌ها بیشتر نتیجه‌ی ضعف‌هاست نه توانایی‌ها. مهاجرت را صرفا حضور در کشورٍ دیگری نمی‌داند و معتقد است حتی وقتی در خانه‌اش در دروس هم زندگی می‌کرده مهاجر بوده.

از هدایت، به‌آذین، خانلری، طبری،‌ مصباح‌زاده و بسیاری دیگر حرف به میان می‌آید. به فردوسی می‌تازد. نیما را ستایش می‌کند. فروغ و اخوان را شایسته‌ی امکاناتی که در اختیارشان گذاشته می‌داند.

برداشت من اما این است که گلستان در این نامه رندیِ خاص خودش را به خرج داده. با آنکه درباره‌‌ی همه بی‌پرده حرف می‌زند اما انگار یا به جلال ارادت قلبی خاصی دارد یا مراعاتِ حال سیمین را می‌کند که بعد از ۵۰ صفحه که تاریخ ایران و جهان را بررسی می‌کند یا به خاطراتش از پدر سیمین می‌پردازد تازه می‌رسد به جلال.

انگار همه‌ی این‌ها را گفته و گفته که با شیب ملایم و کمتر گزنده‌ای به در سطح ماندنِ جلال اشاره کند. اما وقتی که شروع می‌کند این‌طور می‌نویسد: اما از حزب او یک زمینه‌ی سیاسی و فکری که ریشه در تفکر مارکسیستی داشته باشد برنداشته بود، بیشتر به صدا و شعار و کارهای چاپی و تشکیلاتی در حد پادوی کامبخش یا کیانوری آشنا شده بود […] حتی کسانی همان اصول مارکسیستی را عملا در مبارزه با مارکسیستی به کار بردند، اما هرگز در هیچ‌کدام از کارهای نوشته‌ئی یا هرجور دیگرِ جلال نه استفاده‌ای از این اصول می‌بینی نه بحث و استدلال بر ضد آن، به جز دشنام. دشنام و ضدیت خود نشانه‌ای از چیزهای دیگر است. او از میان این همه تنها به سطح آن جریان بس کرد. بس کرد غسلی در آن کند و نه یک شست‌و‌شو در آن، به آن، از آن. [صفحه‌ی ۷۷ و ۷۸].

آنجا که از خیانتِ سکوت در برابر خزعبلات در تاریخ می‌گوید و بعدتر سیمین را به مدارا با جلال متهم می‌کند، می‌شود مطمئن شد که این برداشت چندان هم بی‌اساس نیست.

“نامه به سیمین” نامه‌ای طولانی و کتابی کوچک است که خواندنش – به فرضِ صداقت گلستان- دید تازه‌ای از جهانِ هنرمندان و روشنفکرانِ آن دوره‌ی ایران را می‌دهد که حتی در حد رفع کنجکاوی هم خالی از لطف نیست. گرچه تحلیل‌های گلستان از بسیاری از مسائل قابل تأمل است.

 

مشخصات کتاب:

نامه به سیمین/ نوشته‌ی ابراهیم گلستان، با مقدمه‌ای از عباس میلانی

انتشارات بازتاب نگار

چاپ اول: بهار ۱۳۹۶

۱۰۶ صفحه

قیمت ۹۰۰۰ تومان

مغلوب‌شدگان (بررسی تطبیقی فیلم و رمان “جایی برای پیرمردها نیست”)

هشدار: در این نوشته به بخش‌هایی از داستان فیلم اشاره شده است.

 

برادران کوئن فیلم “جایی برای پیرمردها نیست” را بر اساس رمانی به همین نام، نوشته‌ی کارمک مک‌کارتی، ساخته‌اند که امیر احمدی‌آریان مترجم آن است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. در ادامه به بررسی این فیلم اقتباسی می‌پردازیم:

در فیلم‌های اقتباسی، اجرای سطر‌به‌سطر رمان نه تنها نشانه‌ی موفقیت در وفاداری به قصه نیست، که نشان بلاهت هم هست.

کوئن‌ها شاید کمی از دیالوگ‌ها و شخصیت‌پردازی و فضاسازی‌های داستان دور شده باشند اما زیرکانه و به سبک خودشان نشانه‌های پنهان پشت هر کدام از اینها را دیده‌اند و اجرا کرده‌اند.

مهم این است که مخاطب بعد از پایان هر دو، یک برداشت دارد، گرچه ممکن است این برداشت‌ها در همه یکی نباشد. برای عده‌ای بعد از پایان هر دو، حس غالب همان مغلوب‌شدن آدمی در برابر تقدیر است. برای بعضی دیگر شاید بی‌تفاوتی به سبک آمریکایی و حتی جهانی. و برای عده‌ای هم یادآور دهه‌ی هشتاد متشنج و خشن آمریکا.

در صحنه‌ای که شیگور به دیدن ولز می‌رود، ولز عصبی و عرق‌کرده، در حالیکه سعی می‌کند با خونسردی خودش را آماده‌ی معامله نشان دهد، شیگور حالی‌اش می‌کند که اتفاقی که باید بیفتد می‌افتد و بهتر است عزت‌نفسش را حفظ کند. و بعد با‌خونسردی شروع می‌کند سوال مهم فلسفی‌ای را از او پرسیدن. کمی بعد که تلفن زنگ می‌خورد در فاصله‌ی میان زنگ‌ها و شلیکِ شیگور گرچه می‌دانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد اما باز در دام تعلیق می‌افتیم و غافلگیر می‌شویم. و همان‌موقع خون ولز کف اتاق جاری می‌شود و شیگور با خونسردی پایش را بالا می گیرد که پوتین‌های گران‌قیمتش خونی نشوند.

در کتاب، این صحنه بسیار طولانی‌تر و پر دیالوگ‌تر است. میان آن همه استرس، شیگور داستان اینکه چرا اصلا اجازه داده پلیس او را دستگیر کند را هم تعریف می‌کند وبعد که به ولز شلیک می‌کند مک‌کارتر با چند جمله‌ی درخشان، بزرگی و در عین‌حال بی‌اهمیت بودن مرگ را وقتی مرگ مکرر میشود نشان می‌دهد. مک‌کارتی می‌نویسد: شیگور به صورتش شلیک کرد. هر آنچه ولز قبلا فهمیده بود یا فکر کرده بود یا دوست داشته بود به دیوار پشت سرش پاشید و آرام به پایین لیز خورد. چهره‌ی مادرش. اولین دوستش. زنانی که می‌شناخت. چهره‌ی مردانی که پیش از او مرده بودند…

انسانی با این همه جزییات در زندگی‌اش، مرده و گرچه ممکن است برای تعداد معدودی مهم باشد اما در اشل بزرگتر در جهانی که جنگ‌های جهانی و ویتنام و عراق را دیده اهمیت چندانی ندارد.

لینک IMDB

لینک دانلود کتاب از فیدیبو

آداب بی‌قراری

آداب بی‌قراری/ یعقوب یادعلی/ انتشارات نیلوفر/ ۱۷۲ صفحه

رمان “آداب بی‌قراری” نوشته‌ی یعقوب یادعلی همان رمانی‌ست که در کمال ناباوری او را به جرم توهین به قوم لر و نشر اکاذیب! به دادگاه و زندان کشاند و در پروسه‌ی نویسندگی او خلل ایجاد کرد. خود او در مصاحبه‌ای که با علیرضا غلامی (اینجا) داشته می‌گوید “بعد از آن ماجرا چند سال طول کشید تا به روال عادی برگردد.”

“آداب بی‌قراری” در سال ۸۳ به بازار آمد و همان سال برنده‌ی جایزه‌ی بهترین رمان سال بنیاد گلشیری شد. رمانی‌ست که بین واقعیت و وهم در رفت و آمد است. حتی وقتی به انتهای قصه می‌رسید باز هم نمی‌توانید به قطعیت بگویید که دقیقا کجای قصه وهم بود و کجای آن واقعیت.

داستان، داستانِ مردی مذبذب و عاصی‌ست شبیه بیشتر مردان معاصر. مردانی که نمی‌دانند چه می‌خواهند یا آنچه را که دارند نمی‌خواهند و در پی چیزی هستند که یا وجود ندارد یا متعلق به آنها نیست.

کامران خسرویِ داستان از همان ابتدا نشان می‌دهد که شبیه بقیه‌ی مردان دور و برش نیست. از مناسبات خانوادگی و اداری خسته شده. به اخلاقیات پایبند نیست و آنقدر هم جسور نیست که صادقانه بزند زیر همه چیز یا کارهای غیرمعقول و معمول بکند. همین است شاید که بخش عمده‌ای از داستان، خیال‌پردازی‌های اوست.

قصه، فریبا را دارد که بیش از حد کنترل می‌کند و بیشتر وقت‌ها حق با اوست اما همدردی ما را برنمی‌انگیزد.

تاجماهِ ساده‌ی سهل‌الوصول را دارد که آنجا که می‌پرسد طلاق چیست؟ یا آنجا که می‌گوید شوهرش را دوست دارد تصویر متناقضی با خیانتش را نشان می‌دهد که شاید همین‌ها باعث می‌شود خواننده او را خیلی سیاه نبیند.

داستان میان واقعیت و خیال پرسه می‌زند و خواننده را سرگرم و مجذوب می‌کند و او را مدام در مقابل این پرسش قرار می‌دهد که اینجای قصه در خیال کامران است که اتفاق می‌افتد یا در دنیای واقعی؟ اما چیزی که بی‌تردید می‌توان گفت این است که این رمان یکی از بهترین‌های دهه‌ی هشتاد تا کنون است.